1090.
با من دیگر از گذشته حرف نزن ؛این قلب نای شنیدن و گفتن از گذشته با او را ندارد . شب ها خواب بد.
دیروز شاهد اشک های مادری در امید و آرزو و تقلا برای آزادی فرزندش از حصار زندان.
خدا کمکش کن. جز تو هیچ کسی یار و یاور آدمیزاد نیست. یا همه تواند یا وسیله و ابزار تو. همه دیگران تو هستند و هیچ .
خدا . یک سوال :براستی از حصار تن کی توان رها شد؟
از زنده بودن خسته ام یا رب العالمین
مرا دریاب که نفسم بند آمد.
که حال بد امانم نمیدهد.
تو که امان و پناهم میدهی؟
یا مرا سرگردان این دنیا و بی کس رهایم میکنی!؟
تو خدایی.
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۴۰۳ ساعت 23:10 توسط بیم
|