دلم پره از زمین و زمون

حسابم به خاطر اون نامرد خالی

اتفاقاتی میفتن برام که شبیه خوابه شبیه یه کاوس بی انتها

فقط این وسط خدایا

آرزوهامون پس چی ؟ اون همه آرزو و خیال از بچگی

این که درست برعکس شد

دلم برات تنگ شده میم . برای اینکه یبار دیگم دستاتو بگیرم :)

بار آخر که نقشه شومت رو نمیدونستم و روز آخر ؛ خودت دستامو گرفتی

راستی ؛ دستامو تو جلسه دادگاه پس زدی و نذاشتی دستاتو بگیرم

همه درست میگن بخچه کاغذ و نوشته نیست

مهم دله . و تو دلت الان با من نامحرم ترینه . در حالی که روی کاغذ شرعا قانونا زنمی اما نیستی خب

مرحله انکار :)

من با زخم زبون دنیا رفیق شدم . این وسط فقط یه چند ماهی بهم مرخصی داد این دنیا و حالمون با هم بهترین بود . اما خب همش مثل یه خواب خیلی کوتاه بود و خاطراتش تا ابد تو ذهنم موندگار

نمیدونم الان چه میکنی ! نگرانتم . و دوست دارم . و لعنت بر جفتمون و روزی که اشک شوق تو چشم جفتمون موقع صیغه خونی جمع شده بود ؛ انقد غم داره که خنده دار شده ؛ الان اون اشکا تبدیل اشک غم و بدترین اتفاق ممکن برامون شدن

اون موقع از شوق اشک تو چشمامون جمع شد

الان از این جدایی

و تو چه کردی با خودت و من

لعنت بر این دنیای مسخره پوچ. خستم . خسته .