۱۲۶ .دلم پره
دلم پره از زمین و زمون
حسابم به خاطر اون نامرد خالی
اتفاقاتی میفتن برام که شبیه خوابه شبیه یه کاوس بی انتها
فقط این وسط خدایا
آرزوهامون پس چی ؟ اون همه آرزو و خیال از بچگی
این که درست برعکس شد
دلم برات تنگ شده میم . برای اینکه یبار دیگم دستاتو بگیرم :)
بار آخر که نقشه شومت رو نمیدونستم و روز آخر ؛ خودت دستامو گرفتی
راستی ؛ دستامو تو جلسه دادگاه پس زدی و نذاشتی دستاتو بگیرم
همه درست میگن بخچه کاغذ و نوشته نیست
مهم دله . و تو دلت الان با من نامحرم ترینه . در حالی که روی کاغذ شرعا قانونا زنمی اما نیستی خب
مرحله انکار :)
من با زخم زبون دنیا رفیق شدم . این وسط فقط یه چند ماهی بهم مرخصی داد این دنیا و حالمون با هم بهترین بود . اما خب همش مثل یه خواب خیلی کوتاه بود و خاطراتش تا ابد تو ذهنم موندگار
نمیدونم الان چه میکنی ! نگرانتم . و دوست دارم . و لعنت بر جفتمون و روزی که اشک شوق تو چشم جفتمون موقع صیغه خونی جمع شده بود ؛ انقد غم داره که خنده دار شده ؛ الان اون اشکا تبدیل اشک غم و بدترین اتفاق ممکن برامون شدن
اون موقع از شوق اشک تو چشمامون جمع شد
الان از این جدایی
و تو چه کردی با خودت و من
لعنت بر این دنیای مسخره پوچ. خستم . خسته .