صبح از ساعت ۶/۳۰ بیدارم و‌از صبح‌خوابم میومد چون کم‌خوابیدم

تا امشب ۹/۳۰ که بیرون بودم این وسط دو سه ساعتم خونه بودم

جسمی و‌روحی خستم و‌تحلیل رفتم . انقدر خستم که منتظرم فقط جمعه میشد و میتونستم سرمو راحت رو بالش بذارم بخابم .روزای سختی پیش رومه ولی خب ؛ فعلا گویا از سختی بعد آسونی خبری نیست و هنوز وارد دوران طولانی از سختی شدم . انتظارم از زندگی این‌نبود‌ولی زندگی همیشه مطابق انتظارات ما پیش نمیره. مادر‌جان کمکم کن . سفارشمو‌پیش خدا کن . تنهام خدایا .‌دستامو بگیر. چشم امید من به خودته خدایا .