۳۱۵. ناراضی از امروزم
امروز تقریبا از خودم راضی نبودم . بعد از ظهر رو تقریبا تلف کردم و میتونستم از فصل پنج هم یه مقدار بنویسم اما همش موند . اوضاع عاطفیم خوب نیست . عمیقا خودخوری درونم رو حس میکنم . نمیتونم به هیچ رابطه دیگه ای بعد ۷ ماه فکر کنم .بهرحال منم آدمم اما نمیتونم حتی بهش فکر کنم این اجازهروبه خودم نمیدم.من انتظار بیهوده اینو دارم همونی که منو به این روز انداخته بیاد و زخمامو دردامو کم کنه ؛ یا حداقل بگه ببخشید که اینقدر نامرد وخائن نسبت بهت بودم . اما این شدنی نیست . شما زخم و درداتون روچطور درمانمیکنید ؟ لطف خدا بحثش به کنار ؛ اما کی میتونه منو به حالت اولیه برگردونه؟ احساسم اینه بعضی زخما ابدا خوب نمیشن و گاهو بیگاه جای زخم خونریزی میکنه وبد درد میکنه و بابتش شکنجه سختی میکشی. درد میکشی .آب میشی از درد و غم . بعضی زخما خوب شدنی نیست میم . کاش از کسی که بیشتر از همه دوسش داشتم و بیشتر از همه بهش اعتماد کردم وهمه وجودمو و همه جوره خودمو نثارش کردم ؛ این زخمو نمیخوردم . از هر کسی زخم میخوردم این همه سختم نبود . این منو ناکار کرد
ازشنمیگذرم خدایا . من به جهان بعد اعتقاد دارم . میدونم حرفت حرفه .فقط کاش پاداش و مجازات این یه موردو به این دنیا منتقل میکردی؟ صلاح میدونی ؟ من نفس کشیدن سختمه خدا . عذاب آوره .نمیتونم بخندم . اصلا نمیتونم خوشحال باشم . بررام از ته دل خوشحال بودن بی معنیه . چیزای ساده ای که حالمو خوب میکرد دیگه اصلا خوبم نمیکنه . خدایا حکمتت رو شکر . توکل بر خودت. واگذار خودت هر طور صلاح میدونی.