۷۱۷. هنوز که هنوزه
هنوز که هنوزه یادم میره تو به بازیگر ماهری ؛ یه شیطان که آن واحد در چند ثانیه میتونی نقش عوض کنی ؛ دلم دوباره به لرزه دراومده ؛ چرا انقدر غیرمنطقی برای بار هزارم میخوام فریبتو بخورم ؟ تو هدفت همینه ؛ بازی با من و احساساتموزندگی من ؛ به درد آوردن من ؛ تو زن نبودی ؛ تو یه شیطانی . حیله گر و روباه صفت
امروز صب خدا بزور و اجبار بلندم کرد از جام تا برم پیشش و نماز بخونم. حال غریبی بود. انگار یکی از دستت گرفته و میگه بیا سمت من. قوه منطق من کار نمیکنه گویا. صبح سختی بود . دوباره گرفتگی و درد و اسپاسم و تنگی نفس بعد مدت ها.
الهی به امید تو
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم تیر ۱۴۰۳ ساعت 22:45 توسط بیم