۷۱۹. فراموشکار
خاطرات بد راجبش به طرز عجیبی یادم میره ؛ ذهنم در تلاش برای فراموشی بدی هاشه . امروز یادم افتاد اتفاقی که به کل فراموشکرده بودم ؛ بار آخر که رفتیم خونشون چه بی حیایی درآوردن خودشون و خانوادشون ؛ مخصوصا خودش که متاسفانه باید بنویسم خیلی بی شرفانه اون حرفا رو زد تا سند مدرک جور کنه تا راحت بتونه برای فرایند طلاق از این موضوع سو استفاده کنه. به لطف خدا تا حد زیادی مکر وحیله شون خنثی شد. فقط خودشون بی ابرو شدن که البته براشون آبرو و شرافت بی معناست . کسی که خودش و خانوادش حاضرن به همراه وکیل شیطان صفت مثل خودشون بیان و قسم دروغ به قرآن بخورن .اینا مرتب فراموشم میشه چون ذهنم دلش میخواد صحنه خوب ازش برام تداعی کنه. خدا رو شکر هنوز این عقل نصفه و نیمه در حال فعالیته !
سال قبل محرم این روزا مثل جهنم بود ؛ هر روز و هر روز و شب گریه و زاری گاه و بیگاه ؛ هر ثانیه و لحظه و فشار عجیب و غریبی که در عرض یک هفته ده کیلو کم کردم و ازم استخون باقی موند
گریز به دو سال قبل که اولین و اخرین محرمی بود که با همبودیم و چقدر ادا و اصول دراورد و خسته و خسته م کرد اما یه کلمه بهش نگفتم و اخرش عاشورا دیگه به حدی مریض شدم که توان بلند شدن نداشتم.
دادگاه باز گره خورده بازم فشار به قاضی . مملکت خیلی بی صاحبه . یه بی شرافت بی همه چزی که به حق همین شبا خدا لعنتض کنه و ازش نگذره و تاوان ببینه آشنای اوناست .قاضی رو هر مرتبه تحت فشار میذاره. این کجاش با حکومت علی میخونه؟ کجا برم دردامو بگم آخه خدا؟ هیچ مدرک و سندی دستم نیست و مملکت خیلی بی قانونه. از تک تکتون نمیگذرم تا اون دنیا حساب کتاب اصلی پیش خدا ؛ اون موقع ومنتظر اون روز ؛ چشم تو چشم . خدا قضاوت میکنه
همه چی مثل یه تصویر و فیلم با دور تند ۱۰/۰۰۰ تو ذهنم تو جریانه.
حالا الان من همچنان زنده ام هر چند امیدی بهش نبود و بارها نبودن رو خواستم و آرزوکردم
خدایم به حق این شبا ؛ به وساطت حسین و ابوالفضل ؛ به حق همین شیا ؛ به حق قاسم گره از کار همه وا کن :)
شکرت خدایم. به امید خودت .