74. رفیق ؟ :)
رفیق قدیمی 8-9 شایدم ده ساله بهم گفت هر وقت مشکلی بود روم حساب کن بعنوان رفیقت
پیام دادم که من واقعا کم آوردم . نمیدونم چه غلطی باید کنم تا حالم خوب شه ؟ خوب که نه خیلی معمولی یا کمی بد .
نوشتم چه کنم که این همه فلان و فلان و فلان
دو کلمه برام نوشت : واقعا نمیدونم . همین ؟ تمام ؟ نوشتم : ممنون . آره خلاصه رفاقت کیلویی چند :) کمی دلداری میدادی خب لااقل رفیق شفیق :)
بعد غروب رفتم بیرون یه چرخی زدم . میخواستم برم محله قدیمی خودمون که خونه اونام تا اونجا بیست دیقه راهشه . نرفتم . حال نداشتم . گفتم برم که چی بشه ؟ حالم خوب نبود . رفتم اومدم یکم نشستم از فصل دو نوشتم . بد نشد . امروز کمی بهتر بودم . نگرانم استرس گرفتم باز . استرس دادگاه هفته بعد .
خدا بزرگه . خدا میدونه میبینه . میترسم بازم نقشه و فریبی تو کارشون باشه . خدایا کسی غیر خودت ندارم به خودت قسم جز خودت هیچ امیدی ندارم . راستش میخوام بگم که هوامو داشته باش . من تک و تنها موندم و غیر تو کسی رو ندارم . میدونم اونطور که باید نبودم این روزا این سال ها . ولی خلاصه بنده خودتم . خودت بهم روح دمیدی . هوای این بنده مظلوم سادت رو داشته باش که طرفش سرتاپا مکر و حیله ست
خدا جانم آیه و مکرو و مکرالله و الله خیرالماکرین رو درموردشون اجرا میکنی ؟ تو وکیل من باش . تو وکیل دنیا و اخرتم باش . تو کمک حالم باش . تو صلاح من هر چی همون مسیر منو راهنمایی کن تا حرکت کنم . من بنده نادان توام نمیتونم راه از چاه تشخیص بدم .
کمکم میکنی ای خدا جانم ؟ همیشه هوامو داشته باش. عشق تویی .رفیق واقعی هم اگر گناه نباشه تویی . نه اون :)